من محو پرنده های مهاجر میشوم. هوا که خنک میشود، آنها به گرمسیر میروند و فراموش میکنند که گندشان در سرزمین ما به یادگار مانده است.

من اینجا همه کاره بوده ام و هیچ کاره. من فهمیده ام که زیادی هم نباید خود را در بنگ و غم و جنون غرق کرد. گاهی آنقدر سرخوش میشوم که میخوام با قارقار یک کلاغ ضرب بگیرم و برقصم. شاید برای شما پیشامد شگفتی باشد، اما من گاهی با صدای یک گنجشک از خودم بیخود میشوم. گاهی با خودم تعارف پیدا میکنم و از خودم پذیرایی میکنم. گاهی ناز خودم را میکشم. من در این دنیا، همه کاره بوده ام و هیچ کاره. حتی فضول حماقت پرندگان مهاجر. تو سری خور فضاحت این اراذل هم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معرفی کتاب بتن ریزی کف فهرست تمامی لوازم یدکی خودروهای سواری مشاوره و سیگنال بازارهای مالی bitmehr لوله پلی اتیلن ايران پنجاه و هفت شرکت گسترش طراحان نقش الماس گروه فیلم سازی کاروان عشق نکات آموزشی برنامه نویسی اندروید